سرخ دیدم بدنش...

سرخ دیدم بدنش...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سرخ دیدم بدنش...

عاقبت آه کشیـدم نفس آخر را

نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

 

روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را

 

آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم

شکر، ای زهر ندیدم سحـری دیگر را

 

باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است

باورم نیست تماشای تنی بی سر را

 

باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود

دیدن سوختن چارقد دختر را

 

غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک

غارت پیرهـن و غـارت انگشتر را

 

ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت

نیـزه هایی که ربـودند سر اصـغر را

 

آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم

تا که همبازی من زد نفس آخر را

 

کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم

بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را

 

چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم

سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را

 

حسن لطفی

السلام علیک یا ریحانه الحسین ....

هفت سین...
ما را در سایت هفت سین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سجاد بازدید : 1039 تاريخ : دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت: 22:40

خبرنامه

عضویت

نام کاربري :
رمز عبور :